طنازطناز، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

دخمل نازم

گزارش یه روز توی پارک

.......   سلام به همه...اینترنت ما هم وصل شد ..... بالاخره امروز تونستم بیام وبلاگ دخمل نازمو ییه سری از عکساشو بزارم....مامان بدی شدم.....اما باور کنید خیلی سرم شلوغه......دوستون دارم...بوس بوس   ...
11 ارديبهشت 1393

دلم نت بر سرعت ميخوااااد

سللاام ب همه...تو خونه جديد بنا ب دلايلي امكان كشيدن خط رو نداريم....و نت هم فعلااا تعطيله    .... و من ناراحتم از اين بابت.... ديروز هم يه جراحي كوجيك اما دردناك داشتم...الانم خيلي اذيتم...كلا زيادي سوسولم... دختركم ديشب خونه مادر جون موند و من الان منتظرم تا بيارنش.... دخملكم اين روزا خيلي حرررررررف ميزنه...و من بيشتر از هميشه عاشقشم....شيرين زبوني شده واس خودش.... خيلي خانوم شده و بي نهايت ب عروس و عروسي علاقه منده....برده ها رو در اورده بودن تا بشورن...طناز نازم رفته و روش نشسته وسط حرير ها و ميكه من عرووووسم......راه ميره بتوشو ميندازه رو سرش ميكه من عرووووسم....ميشينه و ميكه من عروسم.... خلاصه اينكه بدجور عااااشق عروس...
15 اسفند 1392

اسباب كشي

سلااام ما اسباب كشي كرديم و رفتيم تو خونه هاي خودمووون.....اما نت ندارم و فعلا هم نميتونم راه بندازمش....طنااازم عاشق اتاق جديدشه و تو اين اتاق از ما جدا شد و شبها تو اتاق خودش و رو تخت خودش ميخوابه... مامان هم تو اين خونه خيلي خانووم شده و سعي ميكنه تا خونه هميشه مرتب و خرشكل باشه....خونه جديد بهم انرزي داده.... يكي از همين روزا....طنازم رو بالشت نشسته بود و مامان اومد و بهش كفت...عزيزم رو بالش نشين...طنازم كفت هاااا.كفتم رو بالش نشين مامان بده....كفت هااااا...كفتم دخترم رو بالش نشينه...مامان ناراحت ميشه...دوباره كفت هاااا...كفتم هيجي بابا هيجي....كفت بشييينممممم????!!!!:-)  اينروزا يه وقتايي وقتي بهش ميكم يه كاري رو انجام نده به...
7 اسفند 1392

عکسای یکی دو ماه اخیر...

این اولین رنگ امیزی ای بود که تک و تنها انجام دادی دختر نازم...من برات نمو و مامان باباشو کشیدم با جلبک های دریایی مثلا.. و شما رنگش کردی...تا من درسمو بخونم عاشق این سویشرتت هستی وقتی با مامان چشم و هم چشمی میکنی... لاکای خوشگل دخترم اولین روز برفی که دیدی.... اخرین روزی که بیش بی بی مهربونم رفته بودیم...اینو خودت درست کردی و به من گفتی بیبیییین.نی نی دوست کدم(درست کردم) نمیدونم این عکسو گذاشته بودم یا نه...اویز در اتاق دخمل....   امروز صب تا دخملی از خواب بیدار شد گفت بزار شونه ای یارم..موهاتو شونه کنم ..ناز بیشی...اخ اخ نکنی..ناز بشی... ...
26 دی 1392

فقط عکس

سلام...اومدم فقط عکس بزارم....همییییییییییییییییییییییییییییییین دخملی سلام میده...ببخشید موهاش نا مرتبه...تازه از پیک نیک اومده... بلوز و شلوار دخملی...شلوارش 35 بلوز فکز میکنم 20 بود..... عاشق این نگیناش شدم خوب........ شلوار پیش بندی رو از سی گل خریدم 23 بود فکر کنم...بلوز صورتی تو حراج بود 10 تومن اما فقط همین اندازه دخملی یافت شد.....بلوز پاپیون داره رو 22 خریدم..... شلوارک گل گلی هم خرید اینترنتی از اونور اب بود که چون چند تا لباس با هم بود یادم نیست چند فی خورد واسم..... این بود مقداری از خریدهای دخملی..... هنوز تعدادی خرید مونده....شاید بعدا عکسشو گذاشتم....قول نمیدم.... حالا قشنگ بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
14 اسفند 1391

فرهنگ لغت

زین پس به جای واژه نامفهوم اوت از واژه اوتا استفاده میکنیم.... بیم:بریم بجه:بچه جاجو:جارو اب بیده:دیروز ینی 4 اسفند 91 اولین جمله دخملی ام این بود.... عم:عمو کفش:کفش تاتا تی:تاب بازی سرسره بازی کلا همون پارک و متعلقاتش جدیدا خیلی از واژه اته استفاده میکنی و حسابی منو حساس کردی اما به پیشنهاد دوستان مدتی بی توجهی در پیش میگیرم به این رفتارت....
5 اسفند 1391

سه تا عکس ناقابل....

قربونت برم من. مامانی که چقدره من عاشقتم.... اینم اولین باریه که پات به سالن های ورزشی باز شد.... امسال مسابقات برگزار نشد و فقط مسابقه انتخابی برترین ها بین مدارس بود که خدا رو شکر از مدرسه ما 6 نفر انتخاب شدن......و بچه های مدرسه ما خوش درخشیدن....خخخخخ جدیدا اصلا اجازه نمیدی ازت عکس بگیرم...تا دوربین میبینی میدوئئ میای تا از من بگیریش.... هر چی میخواستم  ازت با این شنل عکس بگیرم نمیشد.... خیلی بهت میاددد..... مادر جون واست دوخته... الهی بمیرم که با اون حال بدش اینو واست میدوخت.... منم دعواش کردمو گفتم ینی دختر من هیچ لباسی نداشت دیگه...لخت مونده بود تو این زمستونی و مجبور بودی با این حال خرابت اینو بدوزی.....
4 دی 1391

عکس عکس عکس

سلام دختر نازم...خوبی؟ اومدم تا عکسای تولدتو بزارم.تازه دیشب دستم رسید و من امروز کلا صبح و بعد از طهر سر کار بودم و شما خونه مامان بزرگت بودی.... فردا باز هم باید راهی اداره بشم و از این مدرسه به اون مدرسه بچرخم:( خیلی ناراحت شدم از اینکه نتونستم عکس خوبی پیدا کنم واسه وبلاگت...چند تا عکس خوب هم که افتاده کلا خانوادگی و خصوصیهههههههههههههههه. بازم خدا رو شکر که اونا رو میتونم واسه خودمون چاپ کنم.... اول از همه عکس عروس خانوم   اینم دخملی ما که تازه از خواب بیدار شده... قابل توجه که لباسشم خودم درست کردم.....خوشگل شده؟ امیدوار باشم به خودم؟؟؟؟؟   وقتی که دایی جون داره به پرنیا گلم میوه به سیخ کشیده شده...
28 آذر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل نازم می باشد